دانلود آهنگ عشق و مستی از حسامالدین سراج

دی دامنش گرفتم، کی گوهر عطایی
شب خوش مگو مرنجان، که امشب از آن مایی
افروخت روی دلکش شد سرخ همچو اخگر
گفتا بس است کم کن تاچند از این گدایی
با مدعی مگویید، اسرار عشق ومستی
تا بی خبر بمیرد، در رنج خود پرستی
عاشق شو ار نه روزی کار جهان سرآید
نا خوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
با مدعی مگویید، اسرار عشق ومستی
تا بی خبر بمیرد، در رنج خود پرستی
سلطان من خدا را زلفت شکست مارا
تا کی کند سیاهی چندین دراز دستی
با مدعی مگویید، اسرار عشق ومستی
تا بی خبر بمیرد، در رنج خود پرستی
در گوشه سلامت مستور چون توان بود
تا نرگس تو با ما، گوید رموز مستی
گفتم که خوش عذارا، تو هست کن فنا را
زر ساز مس ما را، تو جان کیمیایی
سلطان من خدا را زلفت شکست مارا
تا کی کند سیاهی چندین دراز دستی
دی دامنش گرفتم، کی گوهر عطایی
شب خوش مگو مرنجان، که امشب از آن مایی
ای همرهان و یاران، گریید همچو باران
تا در چمن نگاران، آرند خوش لقایی
ای همرهان و یاران، گریید همچو باران
تا در چمن نگاران، آرند خوش لقایی
شب خوش مگو مرنجان، که امشب از آن مایی
افروخت روی دلکش شد سرخ همچو اخگر
گفتا بس است کم کن تاچند از این گدایی
با مدعی مگویید، اسرار عشق ومستی
تا بی خبر بمیرد، در رنج خود پرستی
عاشق شو ار نه روزی کار جهان سرآید
نا خوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
با مدعی مگویید، اسرار عشق ومستی
تا بی خبر بمیرد، در رنج خود پرستی
سلطان من خدا را زلفت شکست مارا
تا کی کند سیاهی چندین دراز دستی
با مدعی مگویید، اسرار عشق ومستی
تا بی خبر بمیرد، در رنج خود پرستی
در گوشه سلامت مستور چون توان بود
تا نرگس تو با ما، گوید رموز مستی
گفتم که خوش عذارا، تو هست کن فنا را
زر ساز مس ما را، تو جان کیمیایی
سلطان من خدا را زلفت شکست مارا
تا کی کند سیاهی چندین دراز دستی
دی دامنش گرفتم، کی گوهر عطایی
شب خوش مگو مرنجان، که امشب از آن مایی
ای همرهان و یاران، گریید همچو باران
تا در چمن نگاران، آرند خوش لقایی
ای همرهان و یاران، گریید همچو باران
تا در چمن نگاران، آرند خوش لقایی